سپیده صبح

92/8/27

سلام ني ني قشنگم  ميدونم خيلي وقته برات ننوشتم  راستشو بخواي ماماني خيلي تنبل شده     يكي دو بار يه حركاتي رو  احساس كردم ، اما نميدونم توهمه يا واقعا تويي كه تو دلم تكون ميخوري  10روز پيش رفته بوديم خونه خاله  خاله برات لباساي خوشگل خوشگل گرفته بود  وايييييييييي كه چقدر دلم ميخواست لباساتو بغل كنم و بوشون كنم اما خجالت كشيدم  بعد خاله لباسارو جمع كرد و گفت بعدا خودش برات مياره  من هنوز هيچي واست نخريدم  آخه منتظرم ببينم ني ني خوشملي من دخمليه يا پسمليه  دو شب پيش خوابتو ديدم  خواب ديدم بغلت كردمو و بهت شير ميدم  چقد...
27 آبان 1392

اولين ديدار با قلب مامان و بابايي

سلام ماماني  من ديروز صداي قلب كوچولوتو شنيدمممممممممممممممم خدايا شكرت  قلبت مثل قلب گنجشك ميزد ماماني  اشك توي چشمام جمع شده بود ، بغض كرده بودم     نميدوني ماماني چقدر اون لحظه برام قشنگ بود  بابايي حسوديش ميشه  همش سرشو ميزاره رو شكمم ميگه منم ميخوام صداي قلبشو بشنوم  راستش دلم يكم واسه بابايي سوخت  واسه ديدنت لحظه شماري ميكنم  سالم بيا تو بغلم توت فرنگي مامان    خدايا فرشته كوچولوي منو در پناه خودت حفظ كن   ...
7 آبان 1392
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به سپیده صبح می باشد